حمزه کفاش؛ محمود فتوحی
چکیده
در میان همهی رویکردهایی که در نقد ادبی دستمایهی پژوهشگران بوده است، سهم نقدِ رتوریکی بسیار ناچیز است. نقدِ رتوریکی که از آن با عنوان نقدِ نو- ارسطویی هم یاد میشود در سال 1925 توسط هربرت ویچلز با ارائهی مقالهایی با عنوان «نقدِ ادبیِ سخنوری » بنیاد نهاده شد. او در این مقاله به چارچوبهای اصلی این نقد پرداخت و تفاوتهای ...
بیشتر
در میان همهی رویکردهایی که در نقد ادبی دستمایهی پژوهشگران بوده است، سهم نقدِ رتوریکی بسیار ناچیز است. نقدِ رتوریکی که از آن با عنوان نقدِ نو- ارسطویی هم یاد میشود در سال 1925 توسط هربرت ویچلز با ارائهی مقالهایی با عنوان «نقدِ ادبیِ سخنوری » بنیاد نهاده شد. او در این مقاله به چارچوبهای اصلی این نقد پرداخت و تفاوتهای آن را با نقدِ ادبی نشان داد. پس از وی نقدِ رتوریکی با به کارگیری آموزههای آموزگاران خطابه، مانند ارسطو، کیکرو، کوئینتیلیان و ... قصد دارد تا راهبردهای اقناعی متن را کشف و آنان را بررسی کند. این نقد عواملی مانند، سخنور، مخاطب، شیوههای کشف استدلال، اعتبارِ شخصی (اتوس)، شورمندی (پاتوس) و لوگوس و هم چنین دیگر ابزارهای رتوریکی را برای تحلیل متن به کار میبندد. باتوجه به این توضیحات یکی از روشهای نقد رتوریکی نقدِ نو-ارسطویی است. در این شیوه منتقد با به کارگیری ارکان خطابه در پی دستیابی به شیوه هایی است که سخنور قصد در اقناع مخاطب داشته است. ادر این مقاله تنها یکی از بخشهای نقدِ رتوریکی یعنی سخنیابی (ابداع) را به کار بستهایم. رکنِ سخنیابی به آن بخش از خطابه نظر دارد که خطیب میبایست روشی را برای ارائهی سخنِ خود بیابد. هدف این مقاله این است که تاریخنگاران دورهی صفوی برای این که روایتشان را باورپذیرتر کنند، از چه مواضعی برای شروعِ موضوعِ سخنِ خود بهره میگرفتند. به عبارت دیگر پشت هر موضعی استدلالی نهفته است که تاریخنگار میخواهد آن را برای مخاطب عرضه کند تا از آن طریق مخاطب را اقناع کند.